بررسي تطبيقي موسيقي بوشهر و تربت جام

ي شك اغراق نيست اگر گفته شود موسيقي سنتي ايراني بر پايه ي موسيقي فارابي استوار و نشر و نمو يافته است، و هر گاه گفته شود كه استان خراسان سهم سترگي در انديشه ي موسيقي ايراني داشته است راه گزاف نپيموده ايم.
وجود فرمهاي چند صدايي در اين منطقه از خصائص ويژه ي آن به شمار ميرود. و جالب آن است كه موسيقي اين منطقه از سبك ويژه اي پيروي نميكند و آوازها و ملوديهاي آن متنوعند، و اين تنوع در ساير نقاط ديگر ايران كمتر مشاهده ميشود.
آنطور كه تاريخ نشان ميدهد، موسيقي خراسان از تاثيرات ديگر فرهنگها مصون مانده است، و نمونه هايي از آوازها و ملوديهايي در اين منطقه يافت ميشوند كه با رديف موسيقي سنتي ايراني مشابه و قابل قياسند.
موسيقي آوازي خراسان مانند ساير ديگر موسيقي ها، برتري و تفوق خود را نسبت به موسيقي سازي داراست، اما قطعات سازي به علت خصوصيات ويژه شان نيز از قطعات آوازي متمايزند. موسيقي نوازان خراساني از امكانات اجرايي سازها بهره گرفته و قطعاتي با تكنيك برتر آفريده اند كه بدان عنوان موسيقي هنري ميتوان نام گذارد. دو تار را ميتوان مهمترين و رايج ترين ساز منطقه ي تربت جام به شمار آورد، كه يكي از سيمهاي اين ساز به اجراي ملودي و ديگر وظيفه ي واخوان را به عهده دارد.
تعداد پرده هاي دستان ساز دوتار متفاوت است، اما عموما يازده پرده دارد. تكرار تند و سريع نت مشخص و پشت سر هم بودن فيگورهاي مشابه ملودي و ريتمي يكي از ويژگيهاي رايج در نوازندگي دو تار ميباشد.
تكرار سريع نت مشخص كه ميتوان‌ آن را ترمولو (1) ناميد با كمك دو انگشت شست و اشاره دست راست اجرا و انجام ميشود.
طبقه بندي آوازهاي منطقه ي تربت جام براساس شروع متفاوت آوازها و همانندي خاتمه ي آنها با طبقه بندي آوازهاي بوشهر و اطراف آن كه براساس دو نمونه ي متفاوت "شروه" و "ماجياني" مقايسه شده اند اين نتيجه را به دست ميدهد كه آوازهاي اين دو منطقه از يك و يا دو نمونه ي انتزاعي مشابه و مبنا سرچشمه ميگيرند.
اين همبستگي بين موسيقي دو منطقه ي دورافتاده از هم جالب و چشمگير است. رابطه ي همبستگي و خويشاوندي بخشهاي متفاوت موسيقايي ايراني، بيش از همه بين موسيقي اين دو شهر يعني بوشهر و تربت جام مشهود است.
چه در بوشهر و چه در تربت جام آوازها به دو گروه طبقه بندي ميشوند؛ گروهي كه طول آنها مشخص است يعني سر و ته آن ساخته شده است و خواننده و يا نوازنده از جايي با واحد زماني انتخابي به خواندن و يا اجرا ميپردازد و گروهي ديگر كه زماني آزاد دارند اجرا كننده آزاد است و بنابه ذوق و سليقه خود زمان را تغيير ميدهد. يعني طولاني و يا كوتاه بودن اصوات قراردادي نيست، بداهه خواندن و يا نواختن است.
در هر دو منطقه صداي زير و يا نقطه ي اوج و بالايي آواز در بدو امر به صورت صدايي طولاني خود را نشان ميدهد. توقف هاي طولاني روي نتهاي ويژه كه براي ايجاد تهييج تدريجي استفاده ميشود، و در پايان صداي خاتمه آرامش نهايي را در حد كامل خود به شنونده انتقال ميدهد، در هر دو موسيقي مشترك است.
آوازهايي كه در منطقه ي تربت جام فرمي آزاد دارند عبارت اند از:
جمشيدي، سرحدي، كوچه باغي، هزارگي، اشعار شيخ رسول حسيني (كه از عشق به حضرت يوسف و حضرت پيغمبر متاثر است). آوازهاي غلام الدين و آوازهاي گل محمد (ليلي و مجنون). جمشيدي و هزارگي خود نامهاي دو ايل هستند كه در اين منطقه ميزيند و بدون شك اين دو آواز را ميتوان به اين دو ايل نسبت داد.
دوبيتي هاي جمشيدي متناوبا بين دو خواننده در زمان اجرا تعويض ميشوند و ارائه آواز دوم به وسيله ي خواننده ي ديگر تغييراتي را با خود دارد، گرچه آن را ميتوان در درجه ي نخست به سبك انفرادي هر يك مربوط دانست، اما احتمالا آگاهانه براي نشان دادن تمايز بين دوبيتي ها نسبت هم صورت پذيرفته است.
در ‌ديگر بخش آوازي كه آغاز و پايان مشخص دارند ميتوان به:
هوهو، الله مدد، آواز آهو، بي بي صنم جان، كاكل به ناز افكنده اي، معراج نامه، نوايي و . . . اشاره نمود.
اشعار اين گروه از نظر محتواي مضمون و فرم از تنوع زيادي برخوردار است، و مضمونهاي اشعار، عاشقانه، عارفانه، مذهبي و يا اساطيري هستند.
سرايندگان اكثر دوبيتي هاي آواز تربت جام گمنامند، اما در "شروه" (موسيقي بوشهر) معمولا از اشعار و دوبيتي هاي "فايز" و "مفتون" استفاده شده است. در مضمون اشعار هر دو منطقه، شاعر مدام تالم خود را در هجران و فراق معشوق بيان ميدارد و موسيقي در بيان و وصف اين حالت همراه است.
ساختار تشكيل دهنده ي رديف هاي موسيقي سنتي ايراني، موسيقي نواحي مختلف و محلي برخي از نقاط ايران است. اين همبستگي را در ابتدا ميتوان بين آواز دشتي و موسيقي بوشهر دريافت.
اسامي گوشه هايي مانند: گيلكي، بيدگاني، چوپاني، دشتستاني و هاجياني كه در واقع تشكيل دهنده ي آواز دشتي ميباشند، رابطه ي اين آواز را با موسيقي ساير نقاط ديگر ايران نشان ميدهد.
عناوين دشتي، بيدگاني، دشتستاني و حاجياني نشان بر آن دارد كه ريشه هاي آوازي دشتي از اين منطقه زاده شده اند، چنانكه بيدگاني (بيدگوني)، دشتي، دشتستاني، حاجياني، همه آوازهاي دوبيتي منطقه ي دشتستان و خارج‌ از آن هستند.
آوازهاي گروه اول منطقه ي تربت جام همانندي يكساني با شروع درآمد دشتي، بيدگاني، و دشتستاني و حاجياني دارند. با اينكه خصوصيات ملودي ها درين گونه آوازها متفاوت اند اما مشابهت آنها با گوشه هاي ذكر شده قابل توجه است.
همبستگي ديگر موسيقيايي كه پيش تر بدان اشارت رفت، رابطه ي آوازهاي مازندراني با آواز دشتي و يا اصولا با دستگاه شور ميباشد، و از اين جهت موسيقي بوشهر و موسيقي تربت جام و آوازهاي مازندراني را ميتوان خويشاوند و همبسته ي هم دانست.
از آوازهاي كوچه باغي تربت جام:
الله آخ هي جوان بودم بر عالم نديدم
الله دري دنيا دل بي غم نديدم
الله آخي نهال عمر خور كشتم به صحرا
آخ غمخوار نهال عمر خور خرم نديدم اي الله في
الله تو دوري و من از دوري كبابم اي
غمخوار چه مرغ كور سرگردانم آبم الله
الله هي واي خدا اگر صد گل بيايد با كنارم اي آخ
غمخوار نميده هيچ گل بوي نگارم اي الله في
الله هي هي جان، الله گل لاله مكن آنقدر تو زاري
بيا نصفه كنيم درد تو داري
دلبر هي هي جان، بيا نصفه كنيم بيش را به من ده
غمخوار همين باشد طريق مهرباني دوست الله في
اينجاست كه پي به راز مانايي ايران زمين برده ميشود كه چگونه اين ملت از پس هزاره ها توانسته هويت فرهنگي خود را حفظ كند، كه ديگر ملتها درين روند يا از بين رفتند و يا تحت تسلط و جذب فرهنگ بيگانه قرار گرفتند.
خراسان كجا و بوشهر كجا، و چه زيباست زماني كه نشانه هاي اين پيوند را مي يابي، پيوندي كه نشان از ناستروني فرهنگ با خود دارد، و حكايت اعصار و قرون در دل اين پيوند نهفته است. سرگذشتي كه برين پهندشت فراخ رفته است تصورش به سخن آسان است، تنها يكي از آن هجوم ها و حملات قبايل زردپوست شرقي و شمالي ايران براي برافكندن فرهنگ و مدنيت جامعه اي كافي بوده است، به يورش هاي خانمان برانداز ديگري چون حمله ي اسكندر و مغولان و اعراب اشاره نميكنم، كه چگونه بنياد فرهنگ را از بيخ و بن تغيير دادند، خشكاندند و تمامي اسناد فرهنگي و كتب علمي را از بين بردند، كه دل هر انسان فرهنگ دوستي را به درد ميآورد. اما چه باك كه همواره، و دگر باره اين ملت بر ويرانه هاي شهرهاي خود، بذر عشق و دوستي افشاند و دوباره سبز شد، و امروز نشانه هاي سبزينگي فرهنگي شان قفنوس وار بر خاكستر خود مجددا زاده شده است. موسيقي ايراني زماني در شرق تا نواحي چين نيز رفته است و همچنين در غرب نشانه هاي موسيقي ايراني را تا اسپانيا ميتوان يافت. نامهاي دستگاههاي موسيقي مراكش از موسيقي ايراني اخذ شده است.
آنچنان كه پيشتر گفته شد، موسيقي ايراني بر پايه ي موسيقي فارابي استوار است، از اين روي نياز است كه فارابي و انديشه ي وي را درموسيقي بشناسيم.
متاسفانه از موسيقي محلي زمان فارابي سندي در دست نيست تا بتوان به كمك آن از چگونگي موسيقي آن زمان اطلاعي حاصل كرد، اما با بررسي و شواهدي كه از آن دوره باقي است ميتوان دريافت كه موسيقي عاميانه اي بر مبناي آهنگهاي محلي مورد استفاده بوده كه در هر شهر و دياري رنگ محلي ويژه ي خود را داشته است.
اما در كنار اين موسيقي عاميانه، فارابي به نوع ديگري از موسيقي كه استادانه تر و ماهرانه تر بوده است اشاره ميكند كه چنان با مهارت روي ساز اجرا ميشده كه تقليد كردن آن به وسيله ي خواندن امكان پذير نبوده است و آنها را "رواسين" و "طرايق" كهن خراسان مينامد و يا از نوع ديگري از موسيقي كه براي بيان احساس ويژه و يا ايجاد تخيل آفريده شده است ياد ميكند كه فارابي موسيقي اسحاق موصلي را درين بخش طبقه بندي ميكند.
آنچه مسلم است آن كه در زمان فارابي موسيقي از نظر كميت رو به انحطاط بوده و سازهاي متنوع موسيقي مورد‌ استفاده از ميان رفته و تنها تعداد معدودي از آنها بر جاي مانده بوده است.
چه اسلام برخلاف مسيحيت روي خوش به موسيقي نشان نداد و تنها آن را به صورت اذان و تلاوت قرآن و گاهي به حالت ابتدايي در مراسم عروسي جايز دانست.
فارابي با آگاهي از آثار پيشينيان خود و تكميل نظريات آنان به تدوين موسيقي زمان خود همت گماشت و در مقدمه ي كتاب خود درباره علت تاليف آن خطاب به محمد كرجي (2) چنين ميگويد:
اظهار علاقه كردي هنر موسيقي را آنچنان كه پيشينيان تصور كرده اند بشناسي و از من خواستي در اين باب كتابي ساده و قابل فهم عموم براي تو بنگارم، در اين خواست تو مدتي تاخير كردم بدين سبب كه خواستم تمام آثار دانشمندان پيشين را كه به ما رسيده است و همچنين آثار پيروان آنها و آثار معاصران خودمان را با دقت بخوانم. اميد داشتم در اين نوشته ها آنچه را كه ميخواستي بداني بيابم و اگر چنين بودي از نگارش كتاب مجددي در اين باب بي نياز گشتمي.
چه اگر مطالعه ي دقيق و كاملي از تمام اجزا و اين علم در دست بود نگارش كتابي درباره آن بي فايده و زائد مينمود و اختصاص نوشته هاي ديگران به خود ناشي از ناداني و بدي نيت به شمار ميرفت. اگر اثري داراي گذرهاي تاريك و قسمتهاي نارسا و يا هر عيب ديگر باشد ديگري مجاز است به تشريح آن بپردازد و آن را كامل كند و افكار مولف را روشن سازد درين صورت افتخار از آن مولف اصلي است و آن ديگري جز نقل افكار و تشريح و بيان آن ادعايي نتواند كرد. در آثاري كه خواندم به نظرم رسيد كه برخي از قسمتهاي اين فن كنار گذارده شده و گفته هاي نويسندگان آن بويژه از لحاظ نظري پيوستگي و روشني لازم را ندارد. اين معايب را نه ميتوان به سبب قصوري از جانب آنان دانست و نه به سبب ناتواني آنان در تكميل آثار.
نويسندگان اين آثار بسيارند و همه در فن خود استاد بوده اند و فكري جز پيشرفت علم نداشته اند.
هر يك از آنان گفته هاي پيشينيان خود را با تيزهوشي مطالعه كرده و خود چيزي بر آن افزوده اند. منتها نوشته هاي آنان در موسيقي مفقود شده و يا به زبان عربي بد ترجمه شده است. اين امر تنها دليلي است كه ميتوان براي نقص اين كتابها ذكر كرد. بدين سبب است كه من خواست تو را در تاليف اين كتاب پذيرفتم.
فارابي درين مقدمه به صراحت ميگويد كه دليل تاليف كتاب اين بوده است كه پيشينيان وي بعضي از بخشهاي موسيقي را در تاليف كتابهاي خود به دست فراموشي سپرده اند و با نزاكت خاص آنان را معذور و يا بخشهاي مربوطه را مفقود قلمداد ميكند، و ميگويد كه اگر مقصود بازآوري و تكرار عقايد منتقدين بود وي دست به تاليف چنين كتابي نميزد.
از شرح مقدمه كتاب فارابي (موسيقي كبير) درمييابيم، كه وي داراي بينشي بوده است كه امروز نيز پيشرفت علوم بر آن استوار است، و وظيفه ي هر پژوهشگري را آن ميداند كه از آثار و نظرهاي پيشينيان خود اطلاع داشته باشد و خود چيزي بر آن بيفزايد، و اين نظر امروز نيز كاربرد دارد و پژوهشگران در زمينه هاي علمي و عملي بدين گونه عمل ميكنند.
از نظر فارابي سه نوع موسيقي وجود دارد: موسيقي نشاط انگيز، كه براي رفع خستگي و آرامش استفاده ميشود و ديگري موسيقي احساس برانگيز كه براي واداشتن شخص براي انجام كاري است و سوم موسيقي تخيلي بويژه هنگامي كه همراه با كلام موزون باشد و دامنه ي خيال را وسعت بخشد. فارابي علاوه بر دانش علمي و نظري موسيقي، نوازنده اي زبردست بوده و عود مينواخته و همچنين در آواز نيز دستي داشته است.
درباره ي او حكايت مشهوري در شرح "ادوار صفي الدين ارموي" در بخش چهارم كه مربوط به تاثير موسيقي بر روح است آورده شده كه ميگويد:
فارابي به صورت ناشناس وارد محل انسي گشته و چنان با مهارت عود نواخته كه حاضران را پي در پي به خنده و گريه درآورده است و آنگاه به خواب فرو برده است، سپس نام خود را بر دسته ي ساز حك كرده و پس از آن از مجلس بيرون رفته است. اين حكايت چيره دستي وي را ميرساند و اگر چنين نبود، شرح پرده بندي سازها با اين دقت ميسر نبود. شرح انديشه هاي فارابي درباره ي موسيقي نياز به بررسي و مجال ديگري دارد.
همانطور كه در ابتدا گفته شد موسيقي سنتي ايراني برپايه موسيقي فارابي رشد نموده است و نشانه هاي موسيقي وي را از زمانهاي دور، ميتوان در گوشه و كنار ايران بازيافت و پيوندهاي ديرينه ي فرهنگي در همخواني هاي موسيقيايي اين ملت بزرگ با اقوام متفاوت را دريافت.

پانويس:
1ــ ترمولو: نوعي تزئين در موسيقي است كه از تكرار متناوب يك نت با نت بالايي و يا پايين فرعي آن (تريل) به وجود ميآيد. در سازهاي زهي آرشه اي، ترمولو عبارت است از اجراي سريع و يكنواخت يك صدا و تا حدود امكان در سرعتهاي متفاوت با استفاده از تعويض سريع جهت آرشه . . .
2ــ ابوجعفر محمدبن قاسم كرجي (در بعضي نسخه ها كرخي) وزير دربار خليفه عباسي الراضي الله (339ــ322 هجري)

منابع: موسيقي تربت جام: تحقيق محمدتقي مسعوديه ــ سروش ــ تهران 1359
انديشه هاي علمي فارابي درباره موسيقي: مهدي بركشلي ــ‌ كتيبه ــ‌ تهران 135